حضرت زینب (ع) حدودا در سن پنج سالگی بود که حضرت پیامبر(ص)در بستر بیماری بودند. در صبح یکی از این روزهای غمبار و اندوهناک و سرنوشت سازحضرت زینب (ع) برای تعبیر خوابی که پریشان و بیقرارش ساخته بود به نزد بستر جدش رسول اکرم(ص) رفته و چنین بیان داشت: ای جد بزرگوار! خواب دیدم که در اثر وزش باد سیاه و تندی، هوا تاریک شد و من از وحشت آن در پشت درخت بزرگی پناه گرفتم، که ناگهان آن درخت عظیم در اثر فشار باد از جای کنده شد . خود را به درخت دیگر رساندم که شاخه همان درخت بود، اما تند باد سخت آن را نیز از جای برکنده و با خود برد . پس از آن به شاخهای دیگر از آن درخت پناه بردم، آن هم شکست. آنگاه خود را به دو شاخه باقیمانده رساندم، اما آنها نیز یکی بعد از دیگری در مقابل وزش توفان از من جدا شدند و من از شدت اضطراب از خواب بیدار گشتم.
با شنیدن حرفهای دردانه علی(ع)، پیامبر زارزار گریست وچشمان اشک آلودش را به چهره غمناک و معصوم زینب دوخت و فرمود: دخترم! اما آن درختبزرگ من هستم که از میان شما میروم و شاخه اول آن مادرت فاطمه (س) است . شاخه دوم پدرت علی (ع) و دوتای دیگر برادرانت حسن و حسین (علیهما السلام) هستند که با رفتن آنها فتنه ها شکل گرفته و جهان تیره و تار میگردد.
تعبیر خواب زینب کبری(س) توسط پیامبر خدا نشانگر عظمت و مقام والای آن بانوی کریمه است. زندگی سراسر افتخار این بانو، ایشان را از دیگر بانوان جدا ساخته و تبلور صفات شجاعت و فصاحت و عقیله العرب بودن، ایشان را زبانزد خاص و عامش کرده است.
اسیر و در بند هدف و مقصد و مقصود زینب بودن ، رسیدن به آزادی مطلق است.
آنان که روى دنیا با چشم عقل دیدند چون صید تیر خورده از دام آن رمیدهاند
مرغان باغ جنت در کشتزار دنیا دیدند دام پنهان از دانه دل بریدند
مرغان حق ز دنیا بستند دیده دل از نیک و بد گذشتند جز حق کسى ندیدند
از جور اهل دنیا در سجن غم غنودند جام بلا پیاپى از دشمنان چشیدند
از مردمان جاهل صد تیر طعنه خوردند از طالبان دنیا دشنامها شنیدند
آخر قفس شکستند سوى وطن پریدند…